بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
اى شربت درد تو دواى دل ما
از نامه حمد تو شفاى دل ما آشوب بلاى تو عطاى دل ما
وز نام حبيب تو صفاى دل ما
حضرت صبور بىملال و شكور بى زوال عمت عطياته و طابت بلياته در كتاب كريم و كلام لازم التكريم خود زمره بلارسيدگان ميدان محبت و محنت چشيدگان معركه مشقت را بدين خطاب دلنواز معزز و سرافراز ساخته كه ولنبلونّكم و هر آينه مىآزماييم شما را يعنى با شما معامله آزمايندگان مىكنيم گرچه هيچ حال شما بر ما پوشيده نيست اما مىخواهيم كه عيار كار و بار هر كس بر محك امتحان ظاهر گردد و عالميان بدانند كه كدام نقد از بوته اخلاص ابتلا پاك و بىغش بيرون مىآيد.
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان تا سيهروى شود هر كه دروغش باشد
و آزمايش الهى به چند نوع در اين آيه واقع شده بشىء من الخوف به چيزى از ترس كه آن خوف الهى باشد يا بيم دشمنان والجوع و به گرسنگى كه آن قحطى است يا تنگى معاش يا روزه داشتن و نقص من الاموال و نقص مالها به تاراج حادثات يا اخراج زكوة و صدقات والانفس و نقصان در نفسها كه آن بيمارى باشد و ضعف و عجز يا احتياج و بىنوايى والثمرات و به نقصان ميوهها و تلف شدن محصولات به آفات ارضى و سماوى يا مرگ فرزندان كه ميوه باغ دلاند و روشنى چراغ بصر و ثمره نهال پدر و مادر و بشّر الصابرين و مژده ده صبركنندگان را كه در اين بليات طريقه شكيبايى پيش آرند و رسوم جزع و شكايت فروگذارند.
جام محنت خورند و دم نزنند
خوش بسوزند در بلا چون عود جز به راه وفا قدم نزنند
كه از ايشان برون نيايد دود
الذين و اين صابران كه استحقاق بشارت دارند آنانند كه به حكم الهى و فرمان پادشاهى اذا اصابتهم مصيبة چون برسد ايشان را مصيبتى و بليتى و نكبتى قالوا گويند از روى اخلاص به طريق اختصاص كه انا لله به درستى كه ما از آن خداونديم كه به كمند بندگى او در بنديم پس هر چه از خواجه به بنده رسد و از مالك بر مملوك واقع گردد جز تسليم و انقياد و رضا به حكم قضا چاره نباشد و انا اليه و ما به سوى مجازات و مكافات او راجعون بازگردندگانيم يعنى رجوع ما به حضرت او خواهد بود و او جزايى بسزا فراخور كردار به ما خواهد رسانيد اگر به حكم او خورسند باشيم مستوجب ثواب ابد گرديم و اگر از آن چه مراد او بود سر بپيچيم مستحق عذاب مخلد شويم.
سر قبول ببايد نهاد و گردن طوع كه هر چه حاكم عادل كند همه داد است
مضمون اين آيت وافى هدايت مشعر است به آن كه بلا محك نقد عالميان و معيار تجربه احوال آدميان است تا هر كه دعوى محبت كند نقد جان او در بوته بلا و كوره عنا به آتش امتحان و ابتلا بگذارند آن كه از غش هواى نفس دنى و غل آرزوى طبع خسيس پاك و پاكيزه است از خلاص آزمايش خالص بيرون مىآيد و ضراب عنايت چهره او در دارالضرب هدايت به سكه قبول بيارايد و اگر مغشوش و معيوب است در نيران فراق به سمت احتراق موسوم شده مردود ابد گردد و در يكى از كتب سماى مذكور است كه: من أحب أو أحب يصبّ عليه البلاء يعنى هر كه دعوى دوستى حق كند و به دست ارادت حلقه در محبت زند يا هر كه حق تعالى او را خلعت محبوبيت پوشاند يا جرعه مقبوليت نوشاند باران بلا از ابر محنت و عنا پياپى بر فوق او ريزند و شادى و بهجت و آسايش و راحت به تمامى از وى گريزان شود البلاء للولاء كاللهب للذهب ترجمه اين كلام در مثنوى برين منوال آورده:
دوستى چون زر بلا چون آتشست زر خالص در دل آتش خوشست
و از فحواى كلمات سابقه چنان به حيطه فهم در مىآيد كه بلا متوجه اهل ولاست و محنت معلق به ارباب محبت هر جايى كه بناى محبت نهادهاند درى از محنت در وى گشادهاند و در هر ميدان كه لواى ولا برافراختهاند فوج بلا را ملازم او ساختهاند و هر كه را حق سبحانه و تعالى دوست دارد او را به بلا مبتلا سازد و به محن ممتحن گرداند و مؤيد اين معنى حديث حضرت رسالت پناه صلّى الله عليه و آله و سلم است آن جا كه فرموده: ان الله اذا احب قوما ابتلاهم يعنى چون خداوند تعالى قومى را دوست دارد لشكر بلا و اندوه را بر ايشان گمارد. و مقرر است كه محنت به اندازه محبت بود و بلا به مقدار ولا نازل شود هر كه در راه محبت حق از جمله رهروان پيش بود هر آينه مشقت و بليت او از همه بيش بود.
هر كرا ذوق محبت بيشتر سينهاش از نيش محنت ريشتر
و از حضرت خواجه كاينات سؤال كردند كه: اى الناس اشد ابتلاء كدام طايفه از آدميان سختتراند از روى بلا يعنى بلاى كدام گروه از آدميان سختتر و دل و جانسوزتر است و محنت كدام زمره از اصناف صعبتر و غماندوزتر.
گفت: الانبياء پيغمبران كه محرم حرم جلالتند ابتلاى ايشان سختتر از بلاى جمله بشر است و محنتى كه متوجه روزگار ايشان شد از همه محنتها بيشتر.
ثم الامثل فالامثل پس از ايشان بلاى جمعى كه مانندهتر باشد بديشان در سلوك سبيل محبت و وقوف بر سراير معرفت نيز صعب باشد پس آنها كه اشبه بودند بدين جماعت و بر همين قياس هر كه به درگاه قرب اقرب بود بلا و عناى او اشد و اصعب بود.
هر كه درين بزم مقربتر است
و آن كه ز دلبر نظر خاص يافت جام بلا بيشترش مىدهند
داغ عنا بر جگرش مىنهند
بلا نه شربت شيرين است كه اطفال طريقت را دهند بلكه قدح زهر هلاهل است كه بر دست بالغان راه نهند يكى از مشايخ مىفرمود:
دُردى خوردن به ميكده عادت ماست رطلى كه گرانتر است آن شربت ماست
و از اينجاست كه هر بلايى كه گرانتر است بر دلهاى مبارك انبيا نهادهاند و هر تحفه محنتى كه قويتر است براى اوليا و اصفيا فرستادهاند در روح الارواح آورده كه هر كه را جاه صديقان و قدمگاه محبان مىبايد يك قدم به مراد خود برنبايد گرفت و يك دم به آرزوى دل برنبايد آورد.
عاشق باشى ترا زبون بايد بود ور نه زره عشق برون بايد بود
در راه ابتلاى او هزارهزار دل كباب است و از كشاكش محنت و بلاى او هزارهزار ديده پر آب در هر باديه او را كشتهايست به حسرت افتاده و در هر زاويه سوختهايست از سطوت كبرياى او جان داده تن كدام وليست كه نه گداخته زبانه آتش كبرياى اوست و دل كدام نبى است كه نپرداخته نشانه تير بلاى اوست آخر نظرى كن به حسرت آدم صفى و نوحه نوح نجى و در آتش انداختن ابراهيم خليل و قربان كردن اسماعيل نبيل و كربت يعقوب در بيت الاحزان و بليت يوسف در چاه و زندان و شبانى و سرگردانى موسى كليم و بيمارى و بىتيمارى ايوب سقيم و اره شكافنده بر فرق زكرياى مظلوم و تيغ زهر آب داده بر حلق يحيى معصوم و الم لب و دندان سرور انبيا و جگر پارهپاره حمزه سيدالشهداء و محنت اهل بيت رسالت و مصيبت خانواده عصمت و طهارت و سرشك دردآلود بتول عذرا و فرق خون آلوده على مرتضى و لب زهر چشيده نور ديده زهرا و رخ به خون آغشته شهيد كربلا و ديگر احوال بلاكشان اين امت و محنترسيدگان عالى همت همه با جان غم اندوخته در كانون غم و الم سر تا پاى سوخته.
عالم ز بلاى دوست محنتكدهايست
هر جا كه نگاه مىكنم در ره تو وين محنت و غم نصيب هر دلشدهايست
دل خون شده سوخته غمزدهايست
اى عزيزان در راه هيچ نبى آنقدر خار بلا نريختهاند كه در راه سيد بشر؛ و بر فرق هيچ پيغمبر آن مقدار گرد محنت نبيختهاند كه بر سر آن سرور؛ چنان چه در اين معنى فرمود كه: ما اوذى نبى مثل ما اوذيت يعنى رنجانيده نشد هيچ پيغمبرى مانند آن كه من رنجانيده شدم و به همين نسبت با اهل بيت هيچ پيغمبر اين جفا نكردهاند كه با اهل بيت خواجه عالم و از جمله واقعه شهداى كربلا است كه هيچ ديده بدانگونه مصيبتى نديده و هيچ گوشى چونان بليتى نشنيده.
تا دهر هست واقعه زين صعبتر نديد
چشم زمانه بر ورق چرخ قصهاى هر كان خبر شنيد كسش با خبر نديد
پرسوزتر ز حال شبير و شبر نديد
امام يافعى در كتاب مرآت الجنان آورده كه: ابن عبدالبر از حسن بصرى نقل كرده كه در واقعه كربلا شانزده تن از اهل بيت با ابىعبدالله الحسين شربت شهادت چشيدند كه در آن وقت و آنروز بر روى زمين ايشان را شبيه و نظيرى نبود - در مصابيح القلوب1 مذكور است كه كعب الاحبار روزى مردم مدينه را از ملاحم و فتنهها كه در كتابها خوانده بود خبر مىداد در اثناء سخن گفت عظيمترين واقعه و بزرگترين ملحمه قتل حسين بن على خواهد بود و چنين خواندهام كه آن روز كه امام را شهيد كنند هفت آسمان خون بگريند.
گفتند: يا ابااسحاق نشنيدهايم كه آسمان هيچوقت خون گريسته باشد گفت: ويلكم ان قتل الحسين امر عظيم واى بر شما كه قتل حسين بزرگ كار و صعب امريست وى فرزند خاتم پيغمبران و سبط رسول آخرالزمان و ريحانه سيد رسولان است پسر سيد اوصياء، پنجم آل عبا و نور ديده فاطمه زهراست بدان خدايى كه جان كعب به دست اوست كه چنين خواندهام كه آن روز كه وى را شهيد كنند گروهى از فرشتگان بسر روضه وى بايستند و مىگويند تا قيامت كه هرگز از گريه باز نايستند و در هر شب جمعه هفتاد هزار فرشته آيند و بر سر قبر وى زارى كنند چون بامداد شود به صوامع طاعت خود باز روند اهل آسمان او را ابى عبدالله المقتول خوانند فرشتگان زمين ابى عبدالله المذبوح و فرشتگان دريا او را حسين مظلوم خوانند و ملائكة هوا حسين شهيد گويند.
بر قتل حسين ارض و سما مىگريند
ماهى ته آب و مرغ در روى هوا از عرش على تا بثرا مىگريند
در ماتم شاه كربلا مىگريند
و گريه در اين ماتم موجب حصول رضاى ربانى و سبب وصول به رياض جاودانى است چنانچه در آثار آمده كه من بكى على الحسين أو تباكى وجبت له الجنة يعنى: هر كه بر حسين بگريد يا خود را به تكلف به گريه وادارد سزاوارتر باشد كه او را به بهشت برند.
شيخ جار الله علامه فرمود كه: هر كه بگريد بر حسين بهشت بر او واجب شود و هر كه خود را گريان فرانمايد به حكم من تشبّه بقوم فهو منهم در وعده وجبت له الجنة داخل است، امام رضى بخارى آورده كه اى عزيزان خاك كربلا خاكيست كه در آن خاك، تخم شهادت كشتهاند و آب از ديده محبان و هواداران مىطلبد كه من بكى على الحسين پس هر آن شخصى كه از جويبار ديده آبى به خاك كربلا فرستد هر آينه تخم محبت كه در زمين سعادت اهل شهادت كشته باشد در مزرعه رضا به آب ديده وى پرورش يابد و چون از منزل الدنيا مزرعة الآخرة بيرون رود محصول آن نعيم جنت و نسيم بهجت بود كه وجبت له الجنة براى اينست كه جمعى از محبان اهل بيت هر سال كه ماه محرم در آيد مصيبت شهدا را تازه سازند و به تعزيت اولاد حضرت رسالت پردازند همه را دلها بر آتش حسرت بريان گردد و ديدهها از غايت حيرت گريان.
ز اندوه اين ماتم جان گسل روان گردد از ديدهها خون دل
و اخبار مقتل شهدا كه در كتب مسطور است تكرار نمايند و به آب ديده غبار ملال از صفحه سينه بزدايند و هر كتابى كه در اين باب نوشتهاند اگر چه به زيور حكايت شهدا حالى است اما از سمت جامعيت فضايل سبطين و تفاصيل احوال ايشان خالى است و بدين سبب اشارت عالى از عالى حضرت سلطنت رتبت، نقابت منقبت، شاهزاده اعظم، نقاوه ملوك الامم، آفتاب تابان فلك بختيارى، ماه درخشان سپهر شهريارى، شرف العترة النبويه، عزّ الفرقة العلوية، المخصوص بالنسب الحسنى و المختص بالحسب الحسينى، داراى جمشيد مخبر فريدونفر، خورشيد منظر، خلاصه اولاد سلاطين نامدار، نقاوه احفاد خواقين عالىمقدار.
ذوهمهة يرقى على مرقى العلى
شاه ملك خوى فلك آستان
سرور مه رايت بهرام جاه
داور عادل دل عالى نسب و بنوره انكشفت دياجير الورى
گلبن نه روضه مينو نشان
صفدر مهر آيت گردون پناه
والى كافى كف صافى حسب
رفيع قدرى كه ارتفاع سده مناقب و اعتلاى عقبه مناسب و مراتبش در مرتبهايست كه نه سياح وهم دورانديش پيرامن سرادقات شرح آن تواند گشت و نه سياح عقل روشنراى گرد ساحل درياى بيان شمهاى از آن تواند گشت.
پايه قدر تو از آن بيش است
بلكه نتوان به صدر هزار زبان كه توانم اداى آن كردن
عشر اوصاف او بيان كردن
قره باصره سيادت و نقابت طره ناصيه سلطنت و نجابت
سرور گلزار سيد ثقلين قرة العين خواجه كونين
المستفيض من منايح فيض الاله مرشد الدولة و الملة و الدين عبدالله المشتهر بسيد ميرزا لا زالت سماء سلطنته بكواكب العظمه و الجلال مزينة و آيات ابهته على صحائف الكائنات بالدولة و الكمال مبينه كه با وجود علوّ نسب در سيادت چنانچه شمهاى از آن در آخر كتاب مسطور خواهد شد به سموّ مرتبت در نسبت سلطنت نيز آراسته است * هم سيادت در نسب هم شهريارى در حسب *
شرف صدور يافت كه اين فقير حقير حسين الواعظ الكاشفى ايده الله بلطقه الخفى بتأليف نسخه جامع كه حالات اهل بلا از انبيا و اصفيا و شهدا و ساير ارباب ابتلا و احوال آل عبا بر سبيل توضيح و تفصيل در وى مسطور و مذكور بود اشتغال نمايد و از ابيات عربى آن چه ضرورى الذكر باشد با ترجمه ايراد كند و از منظومات فارسى آن چه مناسب اذهان اهل زمان بود در رشته بيان كشد.
در آئين سخنرانى بكوشد
ز سكه نو كند نقد كهن را سخن را كسوتى از نو بپوشد
به زيورها بيارايد سخن را
اگر چه اين كمينه بىبضاعت استحقاق اين معنى نداشت و به واسطه كبر سن و ديگر موانع رايت فصاحت در ميدان بلاغت بر نمىتوانست افراشت اما چون امتثال فرمان عظيمالشأن آن حضرت از لوازم بود به ترتيب اين نسخه كه به روضة الشهداء موسومست اشتغال نمود و بر ده باب و خاتمه مرتب گردانيد و فهرست ابواب اين است.
باب اول: در ابتلاى بعضى از انبيا على نبينا و عليهم الصلاة و السلام.
باب دوم: در جفاى قريش با حضرت رسالت صلّى الله عليه و آله و سلم و شهادت حمزه و جعفر طيار.
باب سوم: در وفات حضرت سيد المرسلين عليه افضل صلوات المصلين.
باب چهارم: در حالات حضرت فاطمه زهرا از وقت ولادت تا زمان وفات.
باب پنجم: در اخبار على مرتضى عليهالسلام از زمان ولادت تا شهادت.
باب ششم: در فضايل امام حسن عليهالسلام و بعضى از احوال وى از ولادت تا شهادت.
باب هفتم: در مناقب امام حسين عليهالسلام و ولادت وى و احوال آن سرور بعد از وفات برادر.
باب هشتم: در شهادت مسلم بن عقيل و قتل بعضى از فرزندان او.
باب نهم: در رسيدن امام حسين عليهالسلام به كربلا و محاربه وى با اعدا و شهادت آن حضرت با اولاد و اقربا و ساير شهدا.
باب دهم: در وقايعى كه بعد از حرب كربلا مر اهل بيت را واقع افتاد و عقوبت مخالفان كه مباشر آن حرب شدند.
اميد به عنايت ربانى واثق است كه در تمام اين رساله مدد توفيق ارزانى دارد و بركات اين روايات و حكايت به روزگار فرخنده آثار دولت انجام حضرت شاهزاده عالى مقام ايده الله تعالى الى قيامه الساعة او ساعة القيام واصل و متواصل گرداناد و عامه مسلمانان و كافه اهل ايمان را از خواندن و نوشتن اين كتاب مثوبات بىحساب كرامت كناد و هو الكريم الوهاب آمين يا رب العالمين.
نظرات شما عزیزان: